گزیده ای از بهترین اشعار مهدی اخوان ثالث

به گزارش مهسان بلاگ، مهدی اخوان ثالث شاعری حماسی بود که سنت و تجدد را پیوند زد و به باز تعریف از شعر پرداخت. گلچینی از اشعار اخوان ثالث را در مجله خبرنگاران بخوانید.

گزیده ای از بهترین اشعار مهدی اخوان ثالث

سرویس فرهنگ و هنر - مهدی اخوان ثالث شاعر پرآوازه و موسیقی پژوه ایرانی 10 اسفند 1307 در مشهد متولد شد. نام و تخلص وی در اشعارش م. امید بود. اشعار او زمینه اجتماعی دارند و گاه حوادث زندگی مردم را به تصویر کشیده است. با گلچینی از بهترین اشعار اخوان ثالث همراه ما باشید.

آنچه در ادامه خواهید خواند:

  • بهترین اشعار اخوان ثالث
  • اشعار اکلاسیک خوان ثالث
  • اشعار کوتاه اخوان ثالث

بهترین اشعار اخوان ثالث

باغ بی برگی

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش

ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش

باغ بی برگی،

روز و شب تنهاست،

با سکوت پاکِ غمناکش

سازِ او باران، سرودش باد

جامه اش شولای عریانی ست

ورجز،اینش جامه ای باید

بافته بس شعله زرتار پودش باد

گو بروید، هرچه در هر جا که خواهد، یا نمی خواهد

باغبان و رهگذران نیست

باغ نومیدان

چشم در راه بهاری نیست

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد،

ور برویش برگ لبخندی نمی روید؛

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید

باغ بی برگی

خنده اش خونیست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصل ها، پاییز

بیا ای مهربان با من!

به ملاقاتم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها

دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده

وین تالاب مالامال

دلی خوش نموده ام با این پرستوها و ماهی ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

به ملاقاتم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم

در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند

پرستوها و ماهی ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی

گلچینی از زیباترین اشعار فریدون مشیری

⇐ اشعار اخوان ثالث ⇒

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و ملاقات یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری گردد تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

آب و آتش

آب و آتش نسبتی دارند جاویدان

مثل شب با روز، اما از شگفتی ها

ما مقدس آتشی بودیم و آب زندگی در ما

آتشی با شعله های آبی زیبا

آه

آب و آتش نسبتی دارند دیرینه

آتشی که آب می پاشند بر آن، می نماید فریاد

ما مقدس آتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند

آب های شومی و تاریکی و بیداد

خاست فریادی، و درد آلود فریادی

من همان فریادم، آن فریاد غم بنیاد

هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود

من نخواهم برد، این از یاد

کآتشی بودیم بر ما آب پاشیدند

گفتم و می گویم و پیوسته خواهم گفت

ور رود بود و نبودم

همچنان که رفته است و می رود

بر باد

10 شعر نو عاشقانه که حتما باید بخوانید

⇐ اشعار اخوان ثالث ⇒

باید زیست

زندگی با ماجراهای فراوانش،

ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف

ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛

چیست اما ساده تر از این، که در باطن

تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟

من بگویم، یا تو می گویی

هیچ جز این نیست؟

تو بگویی یا نگویی، نشنود او جز صدای خویش

ـ هی فلانی! زندگی شاید همین باشد

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد

من که باور نموده ام، باید همین باشد

هی فلانی! شاتقی بی شک تو حق داری

راست می گویی، بگو آنها که می گفتی

باز مطلعم کن از آنها که مطلعی

از فریب، از زندگی، از عشق

هر چه می خواهی بگو، از هر چه می خواهی

هر چه خواهی کن، تو خود دانی

گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،

این است و جز این نیست

مرگ گوید: هوم! چه بی فایده!

زندگی می گوید: اما باز باید زیست،

باید زیست،

باید زیست!

سبز

با تو دیشب تا کجا رفتم

تا خدا وآن سوی صحرای خدا رفتم

من نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردند

من نمی گویم که باران طلا آمد

با تو لیک ای عطر سبز سایه پرورده

ای پری که باد می بردت

از چمنزار حریر پر گل پرده

تا حریم سایه های سبز

تا بهار سبزه های عطر

تا دکمک که غریبی هاش می آمد به چشم آشنا، رفتم

با تو دیشب تا کجا رفتم

⇐ اشعار اخوان ثالث ⇒

قاصدک

قاصدک! هان، چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی، اما، اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نیست مرا

نه ز کمک نه ز دیار و دکمک باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک!

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازین در وطن خویش غریب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو، دروغ

که فریبی تو، فریب

قاصدک! هان، ولی... آخر... ای وای

راستی آیا رفتی با باد؟

با توام، آی! کجا رفتی؟ آی

⇐ اشعار اخوان ثالث ⇒

بهترین اشعار اخوان ثالث (اشعار کلاسیک)

عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

گردی نستردیم و غباری نستاندیم

دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز

از بیدلی او را ز در خانه براندیم

آفاق پر از پیک و پیغام است، ولی ما

پیکی ندواندیم و پیغامی نرساندیم

من دانم و غمگین دلت، ای خسته کبوتر

سالی سپری گشت و ترا ما نپراندیم

صد قافله رفتند و به مقصود رسیدند

ما این خرک لنگ زجویی ندنیادیم

از نه خم گردون بگذشتند حریفان

مسکین من و دل در خم یک زاویه ماندیم

طوفان بتکاند مگر امید که صد بار

عید آمد و ما خانه خود را نتکاندیم

سر کوه بلند آمد سحر باد

ز توفانی که می آمد خبرداد

درخت سبزه لرزیدند و لاله

به خاک افتاد و مرغ از چهچهه افتاد

سر کوه بلند ابر است و باران

زمین غرق گل و سبزه بهاران

گل و سبزه بهاران خاک و خشت است

برای آن که دور افتد ز یاران

سر کوه بلند آهوی خسته

شکسته دست و پا، غمگین نشسته

شکست دست و پا درد است، اما

نه چون درد دلش کز غم شکسته

سر کوه بلند افتان و خیزان

چکان خونش از دهان زخم و ریزان

نمی گوید پلنگ پیر مغرور

که پیروز آید از ره، یا گریزان

سر کوه بلند آمد عقابی

نه هیچش ناله ای، نه پیچ و تابی

نشست و سر به سنگی هشت و جان داد

غروبی بود و غمگین آفتابی

سر کوه بلند از ابر و مهتاب

گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب

اگر خوابند اگر بیدار، گویند

که هستی سایه ابر است، دریاب

سر کوه بلند آمد حبیبم

بهاران بود و دنیا سبز و خرم

در آن لحظه که بوسیدم لبش را

نسیم و لاله رقصیدند با هم

⇐ اشعار اخوان ثالث ⇒

ما چون دو دریچه، رو به روی هم

مطلع ز هر بگو مگوی هم

هر روز سلام و پرسش و خنده

هر روز قرار روز آینده

عمر آینه بهشت، اما... آه

بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته ست

زیرا یکی از دریچه ها بسته ست

نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد

در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد...

دگر ره شب آمد تا دنیای سیا کند

دنیای سیاهی با دلم تا چه ها کند

بیامد که باز آن تیره مفرش بگسترد

همان گوهر آجین خیمه اش را به پا کند

سپی گله اش را بی شبانی کند یله

در این دشت ازرق تا بهر سو چرا کند

به چشمش چه اشکی راستی ای شب این فروغ

بیاید تو را جاوید پر روشنا کند

غریبان عالم جمله دیگر بس ایمنند

ز بس کاین زن اینک بیکرانه دعا کند

اگر مرده باشد آن سفر نموده وای وای

زنک جامه باید چون تو جامه عزا کند

بگو ای شب آیا کائنات این دعا شنید

و مردی بود کز اشک این زن حیا کند؟

چون شمعم و سرنوشت ِ روشن، خطرم

پروانه مرگ پر زنان دور سرم

چون شرط ِ اجل بر سر از آتش تبرم

خصم افکند آوازه که با تاج زرم!

اکنون که زبان شعله ورم نیست، چو شمع

وز عمر همین شبم باقی ست، چو شمع

فیلم نه به یاد ِ هیچ هندوستانی

پس بر سرم آتشین کجک چیست، چو شمع؟

از آتش دل شب همه شب بیدارم

چون شمع ز شعله تاج بر سر دارم

از روز دلم به وحشت، از شب به هراس

وز بود و نبود خویشتن بیزارم

رباعی

خشکید و کویر لوت شد دریامان

امروز بد و از آن بتر فردامان

زین تیره دل دیو سفت مشتی شمر

چون آخرت یزید شد دنیامان

اشعار اخوان ثالث (اشعار کوتاه)

تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده من...

چه جنونی

چه نیازی

چه غمی ست؟

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است

بیا ره توشه برداریم،

قدم در راه بی برگشت بگذاریم،

ببینیم آسمان ِ هرکجا آیا همین رنگ است؟

⇐ اشعار اخوان ثالث ⇒

بگیر فطره ام

اما مخور برادر جان

که من در این رمضان

قوت ِ غالبم

غم بود

لحظه ملاقات نزدیک است

باز من دیوانه ام، مستم

باز می لرزد، دلم، دستم

باز گویی در دنیا دیگری هستم

های! دل

ای نخورده مست

لحظه ملاقات نزدیک است

عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده به جا می مانند

کلام آخر

اشعار اخوان ثالث دارای لحن حماسی آمیخته با صلابت و سنگینی شعر خراسانی و نیز در بردارنده ترکیبات نو و تازه است. او درون مایه های حماسی را در شعرش به کار می گیرد و جنبه هایی از این درون مایه ها را به استعاره و نماد آراسته می نماید. مهدی اخوان ثالث بر شاعران معاصر ایرانی تأثیری عمیق داشته است.

اخوان ثالث در شعر کلاسیک فارسی توانا بود و در ادامه به شعر نو گرایید. از وی اشعاری در هر دو سبک به جای مانده است. همچنین او آشنا به نوازندگی تار و مقام های موسیقیایی بود. اخوان ثالث علاوه بر شعر نیمایی اشعاری در قالب های قصیده، قطعه، مثنوی، ترکیب بند، مستزاد و رباعی سروده است. ارغنون، زمستان، آخر شاهنامه، از این اوستا، منظومه (شکار)، پاییز در زندان، عاشقانه و کبود، بهترین امید، زندگی می گوید:، اما باز باید زیست، در حیاط کوچک پاییز در زندان، دوزخ، اما سرد، ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم مجموعه شعر های اخوان هستند. مهدی اخوان ثالث چهارم شهریورماه 1369 در تهران از دنیا رفت. وی در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

امیدواریم از مطالعه این اشعار زیبا لذت برده باشید. به نظر شما کدامیک از اشعار اخوان ثالث زیباتر و دلنشین تر بود؟ نظرات خود را با ما و سایر همراهان مجله خبرنگاران به اشتراک بگذارید.

مجله کامپیوتر: از کامپیوتر و IT کلی مقاله و ترفند جالب اینجا داریم

مجله سرگرمی: مجله سرگرمی و گردشگری

پریها: مجله خبری، موفقیت، تفریحی، فناوری و گردشگری

منبع: setare.com
انتشار: 9 شهریور 1400 بروزرسانی: 9 شهریور 1400 گردآورنده: mahsanblog.ir شناسه مطلب: 68373

به "گزیده ای از بهترین اشعار مهدی اخوان ثالث" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "گزیده ای از بهترین اشعار مهدی اخوان ثالث"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید